
مقصودی: وضعیت شعر لرستان مطلوب نیست ، در هیچ کجای این استان مامن و ماوایی برای هنرمند وجود ندارد…
✍️محمدکریمی خبرنگار نشریه سیمره نوشت:
لرستان قبلاً به سرزمین شاعران بیکتاب معروف بود. چند سالی است که شاعران و نویسندگان این استان سرودهها و نوشتههای خود را در قالب کتاب و مجموعه شعر چاپ و منتشر نمودهاند که مورد استقبال مردم و فرهیختگان قرار گرفته است،
قاسم مقصودی از شاعران دلفان چندین سال است که در زمینههای گوناگون شعر میسراید و تاکنون دو کتاب چاپ کردهاست و یک مجموعه شعر هم در دست چاپ دارد اما در بین دوستداران شعر و ادب لرستان کمتر شناخته شدهاست، بدینمنظور گفتوگویی با این شاعر محجوب انجام دادهایم که تقدیم شما میگردد.
♦ در همین آغاز گفتوگو لطفا خود را بیشتر معرفی کنید؟
– مقصودی:
از این لالههای نشسته به خون
هوای دلم سخت طوفانی است
به بندِ دلم، سیلبندی ببند
که این سینه، در حال نابودی است.
قاسم مقصودی هستم متولد ۱۳۴۷ در شهر نورآباد دلفان، کارشناس ارشد ادبیات فارسی و دبیر آموزش و پرورش
♦ اولینها همیشه خاطرهانگیز هستند علاقهی شما به شعر و ادبیات چه زمانی آغاز شد و نخستین شعر را کی سرودید؟
– شعر گفتن را از دوران راهنمایی با شعری کودکانه برای دوستانم آغاز کردم. در مقطع دبیرستان چندین بار رتبهی برتر شعر و داستان استان را بهدست آوردم. در دانشسرای تربیت معلم نفر اول شعر مراکز تربیت معلم کشور شدم. کتاب کودکان«شاپرک» و کتاب مشترک «بر گیسوی خیال» از آثار اینجانب است و آنها را به زیور طبع آراستهام.
یک کتاب شعر حماسی نیز به نام «سرداران دو کوهه» در دست ویرایش دارم که بهزودی چاپ و روانهی بازار خواهد شد.
تخلص شعریام در ابتدا شعله بود که بعداً «کویر» را به عنوان تخلص شعری انتخاب کردم.
♦ موضوعات و مضامین شعر شما چیست و در چه قالبی شعر میسرایید؟
– اشعار من بیشتر در قالب غزل، دوبیتی و قصیده هستند که در کنار این اشعار، شعر نو را هم در نوشتههایم دارم. ابتدا بهخاطر شور جوانی و سفارش دوستان غزل عاشقانه میسرودم ولی به مرور سعی کردم موضوعات اجتماعی را در شعرم داشته باشم.
♦ به نظر در اشعار شما نوعی عشق و علاقه، غم و اندوه وجود دارد که در قالب غزل یا دوبیتی بیان مینمایید آیا چنین برداشتی درست است؟
– غمت همچو کوهی به جانم نشست … که سرتا به پا استخوانم شکست.
بله درست می فرمایید در بعضی از نوشتهها و شعرهایم دلتنگی و غم بیشتر به دلیل مصیبتی است که چند سال پیش بهخاطر مرگ فرزندم بر من گذشت و به نوعی غم در سرودن اشعارم وجود دارد و مسیر شعر و زندگی ام را دگرگون ساخت.
و البته در برخی از سرودههایم به فراخور زمان شعر اجتماعی و انتقادی سرودهام که رنگ و بوی سیاسی دارد و این خط سیری است همراه با ادبیات اجتماعی و سیاسی این برهه از تاریخ کشور که هموطنان و مردم عزیزمان با مشکلات بسیاری مواجه هستند و سرگذشت بسیاری از هممیهنان که در حال سپری شدن است در قالب شعر نوشته میشود، شعر حرف روز است و شاعر باید با شعر درد جامعه را بیان نماید.
♦ چرا به زبان لکی شعر نمیگویید که امروزه جامعه از شعر لکی استقبال مینماید و شاعران بزرگی در این زمینه وجود دارد؟ و آثار کدام شاعران بومی را مطالعه مینمایید و تحت تأثیر کدام شاعر لرستان هستید؟
– من شعر را از مرحوم پدرم به ارث بردهام. ایشان در سرودن شعر لکی یکی از شاعران مطرح لک زبان دیار دلفان بود. شعر معروف «دنیا فانیه» یکی از آثار درخشان پدرم است که هنوز دهان به دهان و شفاهی همشهریانم برای یکدیگر نقل میکنند.
من بر خلاف اسلاف گذشتهام شعر لکی زیادی ندارم جز یک غزل بهاریه، بقیه اشعارم به زبان فارسی است. البته شعر شاعران لک زبان استانم را تک به تک دوست دارم و اوقاتم را به خواندن اشعار لکی سر میکنم و باید بگویم اشعار جناب کرم دوستی بهخاطر مضامین زیبا و استفاده از واژههای اصیل و ناب لکی و جانبخشی و برانگیختن احساس و اندیشه و آرایههای زیبای ادبی را عاشقانه دوست دارم.
♦ شما در صفحهی اجتماعی خود شعرهای کوتاه مینویسید هدف از این کار چیست؟
– به خاطر اینکه خواننده وقت ندارد یک قصیده بلند یا یک شعر نو بلند را تا به آخر مطالعه کند ناچار باید مضمون مورد نظر را در چند سطر بیان کرد تا نتیجه در حداقل زمان به خواننده منتقل شود.
♦ شیوهی کارتان به چه شکل است؟ هر روز مینویسید یا منتظر الهام میمانید؟ و در آثارتان خود را چقدر بدهکار واقعیت بیرونی میدانید؟
– شعر برای من بیشتر الهام است؛ گاهی وقت ها بیتفکر مصرعی شعر به نظرم میرسد در جایی مینویسم و در زمان فراغت آن را تکمیل میکنم، بالغ بر پنجاه غزل و قصیده و دفتری از شعر نو دارم، یک کتاب چاپ شده کودک به نام شاپرک و یک کتاب مشترک به نام بر گیسوی خیال چاپ شده دارم.
نویسنده باید اول برای دل خودش بنویسد و رضایت خود را از نوشته بهدست بیاورد و بعد به دیگران انتقال دهد بهترین ویرایش ذهن خود نویسنده است اثری که خود شاعر و نویسنده با آن اقناع نشود برای دیگران سودمند نیست. خود آدم سنگ محک است اگر اثرت برای خودت رضایت بخش بود میتوانی برای دیگران منتشر کنی وگرنه تاثیری ندارد.
♦ به نظر شما چه تفاوتی بین یک هنرمند، شاعر و فرد عادی وجود دارد؟
– شاعر، نویسنده و هنرمند افرادی ریزبین و خیالانگیز هستند از امورات عادی برداشتی متفاوت دارند و باید این هدیه خداوند را برای لذت بخشیدن به زندگی مردم در اختیار آنها قرار دهند. یک نقاش همان چیزی را میبیند که دیگران میبینند. اما دیگران مو میبیندد ولی نقاش پیچش مو، ظرافت و زیبایی خلق یک اثر هنری از دید یک نقاش هنرمند آنگونه است که یک شاعر زیباییهای معشوقش را در شعر بیان میکند.
هنرمند و شاعر در هر زمانی رسالتی متناسب با احوالات آن زمان را دارند اگر ناهنجاری و مشکلی در زندگی مردم هست هنرمندان و شاعران به زیان پند و اندرز و گاهی به زبان طنز باید به یاری مردم خود بشتابند و این یکی از وظایف ذاتی هنرمند است و نباید از زیر بار مسولیت آن شانه خالی کرد.
♦ وضعیت شعر و ادبیات دلفان و لرستان را چگونه ارزیابی مینمایید؟
– به طور کلی حال شعر و ادبیات و هنر در دلفان و لرستان مطلوب نیست. در هیچ کجای این استان مامن و ماوایی برای هنرمند وجود ندارد. زمانی که مقایسه میکنم انجمنهای ادبی و هنری در استانهای دیگر را با استان خودمان جز حسرت چیزی عایدم نمیشود. در واقع انجمنهای ادبی شهرستانها بهویژه انجمن ادبی نورآباد چندان فعال نیستند و به نوعی میتوانگفت انجمنها هم دولتی شدهاند و این یکی از علل افت شعر امروز لرستان است.
نمونهی اشعار آقای مقصودی:
آشوب برپا میکند طرز نگاهت
بهر خدا درویش کن چشم سیاهت
درگیرچشمان تو شد یک شهر امشب
برقع بزن ای ماهرو بر قرص ماهت
برتخت دل بنشستهای چون شاه شطرنج
مغرور بیهمتای من کج کن کلاهت
**
عاشقم برچشم مستش عشق را انکار نیست
مست عشقم مستیم را وصف در گفتار نیست
جمله عالم گر به عشقم طعنه زن شد گو چه باک
هر که مست چشم او شد باکش از هشیار نیست
داغ بر دل چون شقایق ماندم از خال لبش
رنگ زردم جز نشان عشق بر رخسار نیست
صد هزاران راز هستی در دو چشم مست اوست
عشق را جز چشم عاشق محرم اسرار نیست
رند عالم سوز باید تا بسنجد عشق را
عاشقان مقیاس عشقش در خط پرگار نیست
تیغ زرین نگاهش گر بچرخاند به عشق
هیچ عاشق در مصافش میر میدان دار نیست
سوی میخانه خرام و مست شو از جام عشق
در حقیقت جز به مستی هیچ کس بیدار نیست
**
من برای زلفهای چین چینت نازنین
شعر میبافم هنوز
تا بپوشم تار گیسویت زچشمان رقیب
من برای چشمهایت، سایبانی از غزل
میسرایم
تا زچشمت دور گردد
چشم زخم آفتاب
من به روی چال روی گونههایت
مینگارم
بوته بوته شعر نو
تا بروید بر لبانت، غنچههای مثنوی
دست آخر
دختر زیبای شعر شور من
دلربایی از رباعی، بر بلور گردنت
مینشانم /تا بگویم من نشانت کردهام