
✍یوسف عادلی خبرنگار
به نام آفریدگار مادر
قلم را برداشتم، نشستم در سکوت اتاق میخواهم اینبار در وصف مادر و همچنین زن چند جمله بنویسم.
عبارات آنقدر بزرگند که ساعتهاست ذهنم آشوب است.
خواستم از عظمت و بزرگی نامشان بنویسم، از وفا و گذشتشان، از شب نخوابیها و مریض داریهایشان، از آینده ای که فدای ما و آرزوهایمان کرده اند، از دلهره ها و استرس ها و چشم براهی هایشان بنویسم، دیدم نمی شود. هرچه بگویم همه بهتر از من به آن واقفند.
همه با تمام وجود محبت این موجودات را، حتی شاید برای لحظاتی لمس کرده اند.
همه طعم شیرین عشق این الاهه های احساس را چشیده اند.
به خود که آمدم ذهنم در نا کجا آباد بود
یاد بی مهری های آدمیان افتاده بودم
فرزندانی که مادران خود را از یاد برده اند.
سال تا سال احوالی از آنان نمیگیرند.
براستی چه راحت فراموش میکنیم و چه سخت به یاد میآوریم آن همه محبت که خرج ما شد تا من شویم.
یاد همسرانی که راحت زندگی هایشان را پوچ باختهاند و وارث خرابه ای در گلستان عمر شدهاند.
کاش میدانستند زن حرمت دارد.
زن خط به خط معنای کتاب عشق است. چه مادر باشد و چه همسر، فرقی ندارد.
برگیست پر رنگ و پر معنا درکتاب زندگی آدمی.
نفسش گرمای زندگیست.
زندگی با زن معنا میگیرد.
قدرشان را بیشتر بدانیم.

» سایر یادداشت های ارسالی را مطالعه کنید (اینجا / کلیک نمایید)