سه شنبه , ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

گزارش تشریحی تصویری/پرورش یافتگان زحمت و رنج در نورآباد دلفان

سال گذشته “عیــد فطــر” گزارشی در پایگاه خبری نسیم دلفان منتشر شد که مورد توجه بسیاری از خوانندگان قرار گرفت ، بر آن شدیم تا این گزارش را در آستانه عید سعید فطر دوباره روی صفحه اصلی سایت قرار دهیم ، آنچه در زیر مطالعه می کنید چکیده همان گزارش است…


رضا محمدی – امروز عید فطر بود روز پاداش ، روز عیدی خداوند تبارک و تعالی به بندگان صالح خود ، صبح زودمان را با لبخند راهی محل برگزاری نماز عید فطر شدیم ، نمازمان را در حال و هوایی کاملأ معنوی به پایان رساندیم ، امروز روز زکات فطریه بود ، امروز روز نگاه ویژه خداوند و بندگان مؤمن او به تهی دستان و نیازمندان…

نیـــازمنــــــدان ، این کلمه چقدر برایم امروز با روزهای دیگر فرق می کرد ، نیازمندان

راستی چه چیز باعث می شود به شخصی یا خانواده ای بگوییم نیازمند ؟ اصلأ خانواده نیازمند چه کسانی هستند؟ می گویند امروزه خانواده ای وجود ندارد که سر بی شام بر بالین بگذارد ، آیا واقعیت امر همین است؟ اما برخی اوقات دیدن یکسری صحنه ها باعث می گردد باورمان نشود “امروزه خانواده ای وجود ندارد که سر بی شام بر بالین بگذارد”

امروز عصر بس از کلی اعتراض بچه هایم ، به اینکه چرا ما را بیرون نمی بری ، متقاعد شدم با آنان سری به باغ یکی از دوستان بزنیم.

راه افتادیم …

در اولین پیچ های جاده بادآور بودیم که با گذاشتن از کنار محل تجمع آشغال های شهر چشمم به یک صحنه دردآور افتاد ، این چنین صحنه هایی را بارها و بارها دیده بودم اما همانطور که گفتم امروز معنی و مفهوم کلمه ای بنام نیازمند برایم با روزهای دیگر فرق داشت ، صبح مان را هم با زکات فطره شروع کرده بودیم ، زکاتی که برای نیازمندان بود ، حق نیازمندان بود…

امروز با دیدن دو پسر بچه در میان آشغال های کنار جاده قلبم فرو ریخت ، من با فرزندانم راهی تفریح بودیم اما این دو بچه نیازمند…

خدایا ، اینها با این سر و وضع در میان زباله های متعفن چه میکردند؟ مگر اینها خانواده ندارند؟ آیا واقعأ نیاز انسان را به هر کاری وادار میکند!!!

میخواستم به راه مان ادامه دهم اما فرمان دلم چیز دیگری بود ، دلم می گفت : لحظه ای درنگ کن ، مگر ادعا نداری که خبرنگاری؟ مگر از دغدغه های کاری ات نمی گفتی ! مگر تمی گفتی کار خبرنگار عبادت است؟ خدمت به خلق است؟

چند متری جلوتر ایستادیم.

دلم گفت : باز که ایستاده ای ! پیاده شو از این آهن پاره ، برو چند کلامی با این دو نیازمند همکلام شو ، امروز روز نیازمندان هم هست برو …

پیاده شدم ، اما به بچه هایم توصیه کردم جلو نیایند ترسیدم اگر جلو آیند آن دو خجالت بکشند و یا آهی از دل …

به طرفشان رفتم ، به محض اینکه چشمشان به من افتاد خواستند فرار کنند…

اما من با لبخندی آرامشان کردم ، گفتم آمده ام چند لحظه کنارتان باشم ، نکند از مهمان بدتان می آید ، یکی از آنها سن کمتری داشت او هم با لبخدی مرا مهمان کرد و با تکاندن زیر انداز کهنه ای که داشت از من خواست بنشینم.

نشستم ، بوی خوبی آنجا نمیامد ، هیچ شباهتی به مهمانی نداشت ، اما مهمان نوازها کاملأ مهمان نواز بودند ، چیزی نداشتند پذیرایی کنند ، تنها دارایی شان لبخندی بود که  آن را نثارم کردند.

ابتدا با “ع.. س..” هم کلام شدم ، “ع . س” ۸ سال داشت کلاس دوم را تمام کرده بود معدلش هم بد نبود ، پدرش شغل دائمی نداشت ، هر کاری ازش بر می اومده انجام داده ، اما اداره یک خانواده چند نفره با این اوضاع بحرانی اقتصاد کشور کار سختی است.

ع س گفت : باید کمکش کنم ، (پدرش را می گفت) حداقل باید هزینه خودم را در بیارم ، من حتی روزهایی که درس میخوانم بازهم کار میکنم ، چاره ای ندارم…

لبخدی زد و به آشغال ها نگاهی انداخت و گفت : کار دیگه ای ازم بر نمیاد…

سکوتش نشان داد دوست ندارد بیشتر توضیح بدهد…

نگاهم را به سمت نفر بعدی بردم ، اسمش ” آ.. م.. ” بود ، ۱۰ سال داشت ، کلاس چهارم را تموم کرده بود ، آ . م خیلی کم حرف تر از اون یکی به نظر میامد، شایدم چون سنش بیشتر بود خجالت می کشید ، پدرش همین شغل را داشت و درآمدی بخور و نمیر

سرش را پایین انداخت ، خودش خوب می دانست کارش چندان کار آبرومندی نیست اما…

گفتم : از میان این اشغال ها چی گیرتون میاد؟

گفت : هر چیزی که به درد فروش بخوره!

بله ، نیاز هردوی این بچه های شیرین زبان را به این محل کشیده بود ، نیاز ، نیاز ، نیاز…

خدایا ، از فطریه های امروز چیزی هم به این پرورش یافتگان زحمت و رنج می رسد؟

۱۷ نظر

  1. درود بر شماآقای محمّدی، از کارتون لذت بردم. برای شما و خانواده محترم سلامتی و موفقیت را از درگاه خداوند خواستارم.
    امیدوارم تلاش های اهالی رسانه شهر باعث رفع این نابسامانی ها بشود.
    راستی چقدر خوب بود که فرماندار و نماینده محترم خودشون رو از قید و بندها رها می کردن و با کف جامعه ارتباط پیدا می کردن و یک بار هم دستی به سر این جور افراد می کشیدن اما…

  2. خدا می دادند با خواندن این گزارش احساسی اشک در چشمانم حلقه زد
    درود بر شما
    عالی بود

  3. درد آور است ، در این جامعه ما امثال این بیچارگان و پاپتی ها زیاد است
    کسی از مسئولین این اوضاع را می بیند

  4. شرمنده ایم از اینکه در سرزمینی زندگی میکنیم که دریا دریا ثروت دارد روی گنج ایستاده اما به علت عدم مدیریت صحیح باید شاهد چنین صحنه های سوزناکی باشیم

  5. درود بر نسیم دلفان جناب آقای رضا محمدی عزیز خداوند اجرتان دهد

  6. باالها کاری از دستمان بر نمیاید چه کنیم راهی بگشا…

  7. دوست گرامی شرمگین عزیز
    چرا کاری بر نمیاید ، ما هر چه در جامعه مان پیش می آید انعکاس رفتار و کردار خودمان است حتی رفتار انسانها باعث وقوع حوادث غیر مطرقبه و یا عدم آن است.
    ما اگر پایبند به اصول دینمان مانند دستگیری از مستضعفین باشیم ، اگر پایبند به حکم قرآن درباره تهی دستان باشیم اینگونه صحنه های دلخراشی نخواهیم دید

  8. انصافأ مسئولین ما از دیدن اینگونه رفتارهای اجتماعی شرمنده نمی شود؟
    آیا کسانی که وضعیت مالی عالی دارند و فرزندانشان غرق در نعمتند تا حالا برای یکبار هم که شده چنین تصاویری فکرشان را به خود مشغول کرده؟

  9. چه باید گفت چه باید کرد؟
    هرچند تا حدودی موافق حرف های محمد ناصر هستم

  10. به خدا اگر خمس و زکات و کمک های معنوی و مالی به موقع و برابر آنچه در دینمان تاکید شده پرداخت شود هیچوقت چنین کودکانی با این وضعیت نخواهیم دید.
    ما خودمان هم مقصریم. هرچند منکر بی کفایتی مسئولین امر نیستم

  11. گزارش درد آوری بود
    چه کسی میخواد به این مصائب پاسخ بده ! خدا عالمه

  12. گزارش خوبی بود اما میشه از زاویه دیگه ای هم به اون نگاه کرد
    ببینید این کودکان زحمت کش چگونه برای اینکه درآمدی داشته باشند زنج هر مشقتی را به جان میخرند اما کسانی هستند در جامعه ما به این دلیل که من دانشگاه رفتم درس خوندم پس حتمأ حتمأ باید یک کار اداری با پرستیژ بالا گیرم بیاد بیکار و بی عار سربار خانواده شون میشن و حتی غیرت این کودکان را هم ندارند گویی که تمام تحصیلکردگان باید کار اداری گیرشون بیاد و هیچ راه دیگه ای برای امرار معاش وجود نداره

  13. تشکر از برادر محمدی خدا حفظتون کنه

  14. با دیدن این تصاویر خیلی ناراحت شدم ولی چکار کنم که پولی ندارم تا کمکشان کنم.پولدارها خجالت بکشند.

  15. تفکر پرداخت خمس و زکات هم زیباست و هم چاره گشا از یک منظر فکر تلمبار کردن چیزهای را که ممکن است در طول سال نیازی به آنها نداشته باشیم را از سر برون میکند و هم میتواندبا بخشش اندکی از آن انسانی دگر را از فقر نجات داد بدون شک پرداخت خمس مال هریک از ما هم چاره گشاست و هم برکت بخش حداقل به امتحانش میارزد(کاش ما اهل خمس و زکات باشیم هم آن گونه که اهل مسجدونمازیم حتی اگر شده به ظاهر)

  16. من آدم بدی نیستم ولی نمیدونم چرا حسی که دوستام دارنو ندارم انگار همش ساختگیه ببخشیدااااااااااااا…

پاسخ دادن به ج مختاریان لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *