جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

بهای جــوان/اندر حکایت وعده های بی اساس مسئولین

هر سکوتی خوشایند نیست ، سکوت آب خشکی هست ، سکوت مزرعه ی گندم قحطی و سکوت جوانان کاشتن بذر یاس و نامیدیست…


نسیـــم دلفــان – هر بار که صندوق ایمیلم را باز می کنم ، چشمم به دردنامه ای می افتد که از سوی مخاطبان غصه دار برایم ارسال شده است ، باز هم درد دل ، باز هم ناله ای سوزناک و باز هم قصه ای پر غصه از جوانانی چشم انتظار…

و اینک متن پیامی با عنوان بهــای جــــوان

«حمد بی حد خدایی را که عظیم است و کریم ، رحیم است و علیم و قدرتش چنان که چو فرماید کن فیکون»

دردنامه ای برای کسانی که فقط حکایت درد را شنیده اند

نمی دانم حکایت تکراری جوانان پذیرفته شده استخدامی استانداری که دو سال از نگون بختیشان می گذرد باز هم مخاطبی دارد یا پنبه در گوش اند مخاطبانش… آری عزیزان حکایت ما حکایت درد تنها نه حکایت بغض است و فریاد و سوختن و دیده نشدن است .

پدرم فقیر بود و مدام از درس عبرت پینه های دست خود برایم می گفت که فرزند بخوان تا تو نیز راوی درد و بدبختی برای فرزندانت نباشی ، زندگی پدر ترکه تنبیه روزانه من بود و داستان فقر پدر لالایی هر شب مادرمان و سفره خالی خانواده جلد کتاب های چند دست عاریه ای ما بود تا باز هم بخوانیم و بخوانیم تا به نصیحت پدر عمل کرده باشیم…

تا اینکه دو سال پیش خدواند خوانی گستراند و ما توانستیم در آزمون قانونی استانداری پذیرفته شویم و به حکم اعتماد به مسئولین تشکیل زندگی دادیم اما ؟

اما غافل ماندیم از عملکرد مسئولین و در این غفلت در رویاهایمان چه کاخ ها ساختیم ، تلالو واژه جـــــــــوان در دهان مسئولین و وعده هایشان هر کوردلی را امید تازه میداد چه رسد به جوانانی که نوک پیکان وعده مسئولین بودند و هیچ نداشتند جز امید . وعده های اولیه حکایت از کار خصوصی داشت امیدوارانه بود پس باید صبر می کردم من

۳۳ ساله در شهر و روستای کاملا فقیرم کارگاه ، کارخانه یا شهرک صنعتی و یا … زده میشد تا من مستخدم شوم منی که حتی تسهیلات وام ازدواجم فراهم نیست باید منتظر صنعتی شدن روستایمان باشم یا صنعت ایجاد کنم تا آن زمان اگر در قید حیات باشم مسلما استخدام می شوم. (البته اگر شرط سن این بار مانع نشود زیرا تا آن زمان ریش هایم سفید شده مانند دندان هایم) وعده مسئولین جوان دوست در همان وعده و گه گاه کلمات زیبا ماند و ماند و استخدامی های کاملا قانونی فراموش شدند و کسی نگفت چرا ؟ چه کرده اند ؟ از دولت سابق اند ؟ به چه جرمی ؟ ایا آنها از دیگر ملتی هستند ؟

اما گفتن این حکایت درد کافی نیست گاهی وقت ها باید دردت بیاید تا بفهمی درد چیست . به دولت ایمان داریم دوستش داریم اما اجابت خواسته هایمان کمترین مطالبه ما از آنان است . می دانیم مشکل هست نیروی مضاف جذب اداراتند اما قربانی کیست ؟ قانون یا قانون شکن ؟ درد آور است با قلم ظلم بر عمل قانون خط ابطال زدن، گران دردیست چه کسان که با رابطه و ضابطه جذب ادارات شدند و چه پذیرفته قانونی که تاوان دادند؟ حکایت غریبیست فریاد زدن بر گوشی که خواهان شنیدن نیست اما ما به امید رای دادیم و امید داریم همه بدانند و بشنوند و آوار بلاتکلیفی را از این جوانان بزدایند و بدانند بازی با کلمات پاسخ گوی نیازشان نیست چرا که آنقدر در وعده های فقدان شام شب پدر متربی شده اند که دیگر حکایت نرخ نخود سیاه و سفید را از بر شده اند و در جهت تعیین تکلیف استخدامی های قانونی استانداری کوتاه نخواهند آمد پس امیداریم مسئولین در احقاق حقشان گام بردارند که دیگر لبریز اندوه و غم قصه و وعده و حتی لفظ جوان شده ایم و دریابند به قول آن استاد فرهیخته که هر سکوتی خوشایند نیست سکوت آب خشکی هست و سکوت مزرعه گندم قحطی و سکوت ما کاشتن بذر یاس و نامیدیست . در نهایت ما نه ایوبیم و نه نوح نگذارید غوره ما حلوای فاتحه ما باشد…

پس خواهشمندیم نسبت به تعیین تکلیف ما مساعدت لازم را به عمل آورید و مگذارید جوانان برای حقشان التماس کنند و از همه عزیزان خواستاریم حکایت ما را بگوش مسئولین برسانید.

باتشکر

رونوشت : هر کسی که زبانی برای احقاق حق مظلوم دارد

……………………

مطالب مرتبط (لطفأ روی تیترهای زیر کلیک نمایید)

 اندر حکایت آرزو به دل مانده های استخدامی

راه‌کارهای جذب پذیرفته‌شدگان آزمون استخدامی استانداری لرستان بررسی می‌شود

افشاگری نماینده خرم آباد در مورد آزمون استخدامی / برخی به صورت پنهانی کار استخدام بستگان‌شان را انجام دادند و رفتند!

درد دل سرگشاده یک جوان در انتظار استخدام/عدم جذب پذیرفته‌شدگان آزمون استخدامی

وعده سرخرمن/استانداری لرستان به شرکت‌کنندگان در آزمون استخدامی فقط “وعده” می دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *